درد و دل |
||
سليوم...نمیخوام از خودم یا سلیقم تعریف کنم میذارم بعهده شما اما این وبلاگ یجور روشي ست براي خالي كردن خودم... |
||
نويسندگان |
|
علیرضا اقایی |
آثار تاريخي يك عاشق |
|
هفته سوم دی 1390 هفته سوم دی 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته چهارم دی 1390 هفته سوم دی 1390 هفته دوم دی 1390 |
دوستان عاشق تنها |
|
|
دوستان عاشق |
|
|
وضعیت من در یاهو |
|
|
آمار وب |
|
كاربران آنلاين:
تعداد بازديدها: RSS |
طراح قالب: |
| نازترین قالب های وبلاگ |
موزیک و سایر امکانات |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Alternative content | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ورود
اعضا:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:|
|
||
|
فرمود نبی هستیم از هست حسین است، چون هستی عالم همه پابست حسین است ، گر برگ عبوری بدهد فاطمه فردا ، دستی که بر آن مهر زند دست حسین است..!
عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان در عجب از کار حسین است ، دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است..!
باز این چه رستاخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است شوری در سرهای شوریده می افتد و جان ها گرم سوگی عظیم می شود. هر که من عاشق او شوم،او را می کشم و هر که او را بکشم،خون بهای او بر من واجب میشود و هر که دیه او بر من واجب شود،من خود خون بهای اویم... قیامت بی حسین غوغا ندارد ** آبروی حسین به کهکشان می ارزد ، . ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد ** محرم آمد و ماه عزا شد مه جانبازی خون خدا شد ای به دل بسته ، قدری آهسته یا حسین مظلوم . . . یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن ** السلام ای وادی کرببلا / السلام ای سرزمین پر بلا *کاش بودیم آن زمان کاری کنیم / از تو و طفلان تو یاری کنیم السلام علیک یا ابا عبدالله . . . ** کربلا لبریز عطر یاس شد / نوبت جانبازی عباس شد . . . دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود / دلها همه آماده ی پرواز شود
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 8:11 PM | ||
|
|
||
|
خيالي نيست تو هم برو... من كه خيري از دنيا نديدم... اخه چرا بايد اينقدر تنها باشم بااينكه هم مامان و بابا و خواهر دارم هم دوست به اندازه موهاي سرم... اما... بازهم تنهام... چرا زمونه اينچنين ميكنه... شما ميتونين بگين... اخه دارم ديوونه ميشم خسته شدم ازاين همه دلنوشته ها.... ولي چيكاركنم اينجوري وقتي ميام تو وب دلم ميره تو حالوهواي گرفتگي اين سرشت منه... هميشه همينطورم... سلام به همه ي دوستام مخصوصا سحر خانمم: سحر خانم فك نكن كه من قصد مزاحمتي برات ايجاد كردم يا بخوام بكنم اما اين....اين رسم تنهايي منه كه از 3سال پيش عين ي بختك افتاده به تنم كاش ميتونسم مث دوستم احساس نداشته باشم اونم مث منه تنهاست يعني اون بنده خدا هم مث من تنهاش گذاشتن... بنظرم پيامبر بايد ي حديث برا كسانيكه تنهان بفرمايد.. گرچه هيچكس تنها نيست..! چون خدا باماست.............! بقول ياس ميگه دفتر گذشته هاش ذره ذره كنده و اومده جلو كه پي دردسر بگرده... الهي شكر بالاخره بعد از حدودا 2سال اين زاينده رود بازكردن.. حالا ديگه بيشتر تنهاييم اونجا ميگذرنوميم... با اب حرف ميزنم...بانوازش درختها ارامش ميگيرم...
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 7:58 PM | ||
|
|
||
|
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش را مخفی نمی کند خدا را دوست دارم به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم : خدا یا دوستت دارم ....
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 9:6 PM | ||
|
|
||||||
|
  
  
|
||||||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 6:26 PM | ||||||
|
|
||
|
تو که تنها نیسی... تو گذاشتی،رفتی... نمیدونم کجا رفتی... سرت رو تو اغوش کی میذاری... با خنده های چه کسی رو گونه هات چروک میافتد.. با گریه های چه کسی اروم میگیری... شب ها کی برات لالایی میگه... .... ... .. . حالا من موندم و تنهایی و غم و غصه هام... بلد نیسم که بد باشم... نگو اینو نفهمیدی... بذار باگریه میبارم... میخوام بگم دوست دارم... نمیخوام بگم که هنوز چشماتو دوست دارم....!!!!
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 6:13 PM | ||
|
|
||
|
چیزی که منو امیدوار به زندگی کرده:
تنها چیزی که منو امیدوار به زندگی کرده:فکر کردن به زندگی در اینده ی خودم که در انتظار من است.
علم یا ثروت؟ همه میگن علم چرا چون که علم هیچموقع تمام شدنی نیس و باعث پیشرفت و توسعه میشود اما ثروت یروزی تموم میشه ..اررره ه ه ه...من هم علم میخوام هم ثروت ولی همیشه دوست دارم ثروتم از راه حلال بدست بیارم و در راه خدا انفاق کنم نمیخوام ریا شه اما اول اینا بعد عشق و حال..هر چی خدا بخواد..
چرا ازدواج...چرا همسر؟؟ برای خوشبخت شدن و ارضا کردن عشق و علاقه به جنس مخالف و خیلی مسائل دیگه که شاید الان تو ذهنم نمیگنجه..اول اینکه اختلاف سنی من با همسرم حداقل 2سال و حداکثر 4سال باشه ..ایشالاه خداوند بخشنده بم بهترین نعمتهاشو عنایت کنه و همسری برام اورد اگر من بدم بهتر از من و اگر خوبم بازم بهترین من.از همه لحاظ برامن بیشتر از همه علاقه ی قلبی مهمه تا قیافه و پول،همین.
چه جور ادمایی دوست داری؟
برای خوشبختی چند وقتی باقیست..شاید این جمعه بیاید... همیشه میگیم برا هرکاری اول پشتکار و تلاش و بعد توکل به خدا...من هم پیرو همونم..اخه از بچگی مثل اذان تو گوشم خونده شده..نمیدونم تا خوشبختی یا مرگم چقدر دیگه مونده اما زندگی من دست خداست چون مالک من اوست و با من هرچه خواست میکند..خودم سپردم دست روزگار..
سخت ترین کار تو زندگی: کنکور..نه شوخی کردم ..بذار فک کنم..
ایا اونی که میگم هستم یا نه؟ میگم خیلی صبورم اما نه همیشه اکثر اوقات زود جوش میارم طوریکه خونوادم میگن تو دیوانه ای اخه من اواخر خرداد بود ی تصادف کردم با اتوبوس شاید باورت نشه..احساس میکنم شاید به سرم ضربه خورده و خودم نمیدونم خدا میدونه..
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 6:11 PM | ||
|
|
||
|
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 11:21 PM | ||
|
|
||
|
1-به بچگی هام برگردم و بدون دغدغه زندگی کنم. 2-زندگی کنم نه اینکه نفس بکشم. 3-یه نفر از ته دل دوستم داشته باشه. 4-خودم برای زندگیم تصمیم بگیرم. 5-کسی بهم زور نگه. 6-به من اعتماد داشته باشن. 7-عقل درست و حسابی داشته باشم. 8-غرور و سکوت من رو تنها بذارن. 9-برای خودم زندگی کنم نه برای دیگران. 10-حرف حق رو بزنم و نترسم. 11-تا ابد در کنار دوستام بمونم. 12-آزادی روحی داشته باشم. 13-دکترای روانشناسی بگیرم. 14-بتونم یه مطب بزنم و مجبور نباشم مدرکم رو قاب کنم و بذارم روی دیوار. 15-احساس تنهایی نکنم. 16-به اهدافم برسم. 17-عصبی نباشم و زود از کوره در نرم. 18-احساس کنم من هم آدم هستم. 19-به این زندگی امید داشته باشم. 20-هیچوقت عاشق نشم.
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 10:44 PM | ||
|
|
||
|
مازیار فلاحی متولد ۲۶ مهر ماه ۱۳۵۳ تهران است ، وی نوازندگی گیتار را از سال ۱۳۶۸ آغاز نمود ، در سال ۱۳۷۱ در رشته مهندسی صنایع وارد دانشگاه شد…
همزمان در مرکز آموزش های هنری اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی کرج دوره کارگردانی سینما را در سال ۱۳۷۴ با رتبه عالی به پایان رسانید ، فیلم کوتاه مطرود حاصل اولین تجربه کارگردانی وی می باشد. پس از آن در سال ۱۳۷۶ مجموعه داستان های کوتاهش را تحت عنوان «کلاغ – پاییز کودکی» منتشر نمود ، این کتاب ریشه قصه های ترانه های او شد. در سال ۱۳۸۰ به عضویت گروه کر دانشگاه تربیت مدرس به رهبری «الیپس مسیحی» درآمد. تئوری موسیقی ، سلفژ ، ارکستراسیون و موسیقی مکتوب را نزد استادش حمیدرضا دیبازر به مدت ۶ سال متوالی فرا گرفت ، در همین حال به عضویت گروه کر بهمن به رهبری «مهدی قاسمی» درآمد. دروس آواز جمعی و تکنیک های آواز را نزد «ناربه چولاکیان» و «شقایق الهیاری» گذراند ، گیتار کلاسیک را نزد سرکار خانم «فرزانه رجایی» و خانم «آیلین ارجمند» و نوازندگی پیانو را نزد «علیرضا حشمتی افشار» ادامه داد. در اسفند ماه ۱۳۷۶ به دعوت «قاسم جعفری» آهنگ ها و ترانه های فیلم «مجنون لیلی» را نوشت که آغاز فعالیت خوانندگی رسمی وی در عرصه سینما و موسیقی می باشد ، از جمله کارهای دیگر وی می توان به موارد زیر اشاره کرد. ساخت موسیقی متن ، ترانه ها و خوانندگی فیلم های دو را حل برای یک مساله (به سفارش یونیسف) ، مدرسه ای برای دیگران ، نبش قلب ، ققنوس (تلویزیون) ، تیتراژ سریال لحظه دیدار (شبکه جام جم) ، فیلم های به دنبال خوشبختی ، دلواپسی ، بی ستاره ، سر سپرده (هدایت فیلم) ، تیتراژ فیلم سینمایی دختران و سریال قلب یخی اشاره کرد. موسیقی متن فیلم سینمایی پروانگی آخرین کار اوست ، آلبوم “قلب یخی” اولین آلبوم رسمی موسیقی وی آماده انتشار می باشد.
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 6:56 PM | ||
|
|
||
|
دوستت دارم*ها را نگه می*داری برای روز مبادا،
این روزا دلم از همه چی میگیره نمیدونم چرا اما تحمل تنهایی واسم سخته حتی تو اتاق نشستنو درس خوندن واسم سخته نه اینکه از درس خوندن بدم بیاد نه از اینکه ساعتها یه گوشه تنها باشم آزارم میده .نمیدونم چرا همه چی واسم عجیبه آدما.رفتاراشون.زندگیشون...ب� � اینکه چندین ساله که دارم رو زمین زندگی میکنم اما هنوز به عجیب بودن زندگی عادت نکردم .چند وقت پیش بین منو یکی از دوستام یه کدورت پیش اومد دلیلش اینقد عجیب بود که هنوز شوکه ام.آخه چی باعث میشه یه رشته ی محبت بین ۲تا آدم به راحتی آب خوردن پاره شه؟.چی باعث میشه بخاطر یه چیز کوچیک دنیایی یه رابطه قشنگ بهم بخوره؟از این روزا تو گذشته خاطرات قشنگی دارم خاطراتی که وقتی یادشون میفتم میخندم اما وقتی بهشون فکر میکنم اشکم میاد که چرا الان مث اونموقع نیست اولین باره که دارم شرح حالمو مینویسم هیچوقت اینکارو نکردم اما این بار یه جور دیگه دلم گرفت که ناخوداگاه یاد وبم افتادم...عجیب منتظر یه معجزه ام که غافلگیرم کنه نمیدونم کی و چطوری میاد اما من نا امید نمیشم از انتظار .انتظاری که برعکس چیزایه دیگه واسم عجیب نیستو خوب میشناسمش ... عجیب گرفته است چیزی که به آن میگویند دل...
بي تو اينجا نا تمام افتاده ام
پخته اي بودم که خام افتاده ام گفته بودي تا که عاقلتر شوم آه ، مي خواهي مگر کافر شوم من سري دارم که مي خواهد کمند حالتي دارم که محتاجم به بند کاشکي در گردنم زنجير بود کاشکي دست تو دامنگيربود عقل ما سرمايه دردسر است من جهان را زير وبالا کرده ام عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام من دگر از هر چه جز دل خسته ام عهد ياري با دل دل بسته ام بر لب تو خنده مجنوني ام خنده تو رنگي از دلخونيم
|
||
|
[+]
نوشته شده توسط علیرضا اقایی در 11:11 PM | ||
صفحه قبل 1 صفحه بعد